loading...

جهان ما

  نوشته روی دیوار مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه کشید. پسرش دم در آشپزخانه منتظر او بود و می خواست کار بدی را که تامی کوچولو انجام داده، به مادرش بگوید

Arman بازدید : 637 شنبه 1390/06/19 نظرات (0)

 

نوشته روی دیوار

مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه کشید. پسرش دم در آشپزخانه منتظر او بود و می خواست کار بدی را که تامی کوچولو انجام داده، به مادرش بگوید. وقتی مادرش را دید به او گفت: "مامان! مامان! وقتی من داشتم توی حیاط بازی می کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد تامی با یه ماژیک روی دیوار اطاقی را که شما تازه رنگش کرده اید، خط خطی کرد!"

مادر آهی کشید و فریاد زد: "حالا تامی کجاست؟" و رفت به اطاق تامی کوچولو.
تامی از ترس زیر تختخوابش قایم شده بود، وقتی مادر او را پیدا کرد، سر او داد کشید: "تو پسر خیلی بدی هستی" و بعد تمام ماژیکهایش را شکست و ریخت توی سطل آشغال.
تامی از غصه گریه کرد. ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اطاق پذیرایی شد، قلبش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد.

تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و درون قلب نوشته بود: مادر دوستت دارم!
مادر در حالی که اشک می ریخت به آشپزخانه برگشت و یک تابلوی خالی با خود آورد و آن را دور قلب آویزان کرد. بعد از آن، مادر هر روز به آن اطاق می رفت و با مهربانی به تابلو نگاه می کرد!

برچسب ها نوشته روی دیوار ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    چه دامنه ای بگذاریم؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 182
  • کل نظرات : 34
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 287
  • آی پی امروز : 79
  • آی پی دیروز : 86
  • بازدید امروز : 176
  • باردید دیروز : 157
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 786
  • بازدید ماه : 3,073
  • بازدید سال : 27,550
  • بازدید کلی : 745,322